شاه پسندلغتنامه دهخداشاه پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرکب ) که شاه پسندد. مرضی ِ سلطان . آنچه پسندِ شاه شود. (فرهنگ نظام ).
شاه پسندلغتنامه دهخداشاه پسند. [ پ َ س َ ] (اِ مرکب ) گلی است به شکل بوق کوچک که رنگهای مختلف دارد. (از فرهنگ نظام ). تیره ٔ شاه پسند دارای برگهای متقابل . بعضی از آنها درخت یا درخت
شاه پسندلغتنامه دهخداشاه پسند. [ پ َ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 160 تن سکنه . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات ، بنشن و میوه جات است . (از فره
شاه پسندلغتنامه دهخداشاه پسند. [ پ َ س َ ] (اِخ ) نام محلی در کنار راه کرمانشاه و قصرشیرین میان ماهی دشت و چارریز در 604 هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
شاه پسند عزیزآبادلغتنامه دهخداشاه پسند عزیزآباد. [ پ َ س َ دِ ع َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 104 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آن غلات ، چغندر و باغهای
شاه پسندخانلغتنامه دهخداشاه پسندخان . [ پ َ س َ ] (اِخ ) (...افغان ) نام سرداری از افاغنه در دوره ٔ شاه احمد درانی .رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 75، 76، 308 شود.
شاه پرندلغتنامه دهخداشاه پرند. [ پ َ رَ ] (اِخ ) نام بانوی ایرانی که نوه ٔ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی بوده است . شاه پرند به عقد ازدواج ولیدبن عبدالملک خلیفه ٔ اموی درآمد و یزید سوم
شاه پسند عزیزآبادلغتنامه دهخداشاه پسند عزیزآباد. [ پ َ س َ دِ ع َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 104 تن سکنه . آب آن از چاه و قنات . محصول آن غلات ، چغندر و باغهای
شاه پسندخانلغتنامه دهخداشاه پسندخان . [ پ َ س َ ] (اِخ ) (...افغان ) نام سرداری از افاغنه در دوره ٔ شاه احمد درانی .رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 75، 76، 308 شود.
تیمرفرهنگ انتشارات معین(مَ) (اِ.) گیاهی از تیرة شاه پسند که به صورت درخت یا درختچه می باشد. اصل آن از هندوستان است و در نواحی جنوبی ایران نیز یافت می شود. برگش بیضوی کامل و پوست آن در