شاه وشلغتنامه دهخداشاه وش . [ هَْ وَ ] (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وش پسوند اتصاف ) چون شاه . همانند شاه در بزرگی و ممتازی : هر آن کس که شد در جهان شاه وش سرش گردد از گنج دینار کش .
شاه فشلغتنامه دهخداشاه فش . [ ف َ ] (ص مرکب ) شاه وش . شاه مانند. نظیر شاه در بلندی و مقام . همچون شاه . همانند شاه : نهانش همی داشت تا هفت سال یکی شاه فش گشت با فر و یال . فردوسی
وشلغتنامه دهخداوش . [ وَ ] (ص ) وشت . (فرهنگ فارسی معین ). خوب و خوش ، چنانکه گویند: وش آمدی ، یعنی خوش آمدی . (برهان ). خوب و خوش و زیبا. (ناظم الاطباء).- وش آمدن ؛ خوش آمدن
دینارکشلغتنامه دهخدادینارکش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دینارکشنده . که دینار حمل کند. حامل دینار : هر آنکس که شد در جهان شاه وش سرش گردد از گنج دینارکش .فردوسی .
ششلغتنامه دهخداشش . [ ش َ / ش ِ ] (عدد، ص ، اِ) صفت توصیفی عددی ؛ دو دفعه سه . (ناظم الاطباء). عدد پس از پنج و پیش از هفت . ست . سته . نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «6» است و در
ربلغتنامه دهخدارب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باش