شاه ناملغتنامه دهخداشاه نام . (اِ مرکب ) نوعی از مزامیر. (فرهنگ سروری ) (شرفنامه ٔ منیری ). نوعی از ساز. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
آرتمنواژهنامه آزادنام سردار ایرانی برادر خشایار شاه نام برادر خشایار شاه یکی از سه پند زرتشت به معنی پندار نیک می باشد. از ترکیب دو واژه آرت به معنی مقس و نیک و پاک و واژه من به
گاوبارهلغتنامه دهخداگاوباره . [ رَ / رِ ] (اِخ ) نام جیل بن جیلان شاه است و وجه تسمیه به گاوباره از این جهت است که دو سر گاو گیلی در پیش کرد، پیاده به طبرستان آمد و نایب اکاسره آن
نام آورلغتنامه دهخدانام آور. [ وَ ] (نف مرکب ) (از: نام + آور، آورنده ) . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خداوند نام و آوازه را گویند چه در نیکی و چه در بدی . (برهان قاطع). خداوند نا
صدقی کرمانیلغتنامه دهخداصدقی کرمانی . [ ص ِ ی ِ ک ِ ] (اِخ ) نام وی میرزا صادق و در همه ٔ فنون کامل و بر همگنان فایق ، بوفور خصایل محموده و شمایل مسعوده محسود اهل آفاق و در طریق طریقت
شهیادواژهنامه آزادشاد و خاطره، یعنی خاطره شاد خاطره شاه،یاد شاه نام برج و سازه ای زیبا که قبل از انقلاب و در اوایل دهۀ 50 شمسی، وسط میدانی به همین نام ساخته شد.