شاهوللغتنامه دهخداشاهول . (اِ) شاغول . شاقول . پاندول ساعت . (از ناظم الاطباء). || هر آلتی که حرکت و نوسانی دارد. (ناظم الاطباء). رجوع به شاغول و شاقول شود.
بیروملغتنامه دهخدابیروم . (اِخ ) دهی از دهستان شاهولی بخش مرکزی شهرستان شوشتر که دارای 100 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
ساهوللغتنامه دهخداساهول . (اِخ ) (الشیخ ...) ابن مهادیوبن جکدیو التیوری معروف به بابا رتن هندی . مؤلف شد الازار در اثناء ترجمه ٔ و «شیخ سعدالدین محمدبن المظفربن روزبهان » آورده
شاغوللغتنامه دهخداشاغول . (اِ) شاقول . فادن . گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند. (از ناظم الاطباء). قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قا
شاقوللغتنامه دهخداشاقول . (اِ) چوبی به اندازه ٔ دو ذرع باشد که کشاورزان بصره با خود دارند و در سر آن آهن سرتیز کنند و بدان ریسمانی بندند و آن را در زمین فروکنند و کشند تا استواری