شاهنشاهیلغتنامه دهخداشاهنشاهی . [ هََ ] (حامص مرکب ) شاهنشاه بودن . شاه شاهان بودن . || فرمانروایی . (فرهنگ فارسی معین ). شهریاری . (ناظم الاطباء). سلطنت . پادشاهی : به یک گردش به ش
شاهنشاهیلغتنامه دهخداشاهنشاهی . [ هََ ] (ص نسبی ) منسوب به شاهنشاه .- اریکه ٔ شاهنشاهی ؛ تخت سلطنت .رجوع به شاهنشاه شود.
شاهنشاهیانلغتنامه دهخداشاهنشاهیان . [ هََ ] (اِخ ) لقبی ظاهراً آل بویه را : یکی از شاهنشاهیان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کرد و مقدم ایشان که از آل بویه بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
شهرک شاهنشاهی اناجواژهنامه آزادشهرک شاهنشاهی اناج شهرکی است که پس از برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله به دستور محمد رضا شاه پهلوی به واسطه حاجی خان طهماسبی و کدخدا علی در سال۵۲ در روستای اناج بخش وفس شه
شاهنشاه آریامهرلغتنامه دهخداشاهنشاه آریامهر. [ هََ م ِ ] (اِخ ) لقبی که در شهریور سال 1344 هَ . ش . به مناسبت آغاز بیست و پنجمین سال سلطنت از طرف مجلسین شورای ملی و سنا به محمدرضا شاه پهلو
شاهنشاهیانلغتنامه دهخداشاهنشاهیان . [ هََ ] (اِخ ) لقبی ظاهراً آل بویه را : یکی از شاهنشاهیان با بسیار مردم دل انگیز قصد ری کرد و مقدم ایشان که از آل بویه بود... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
شهرک شاهنشاهی اناجواژهنامه آزادشهرک شاهنشاهی اناج شهرکی است که پس از برگزاری جشن ۲۵۰۰ ساله به دستور محمد رضا شاه پهلوی به واسطه حاجی خان طهماسبی و کدخدا علی در سال۵۲ در روستای اناج بخش وفس شه
کیانیفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. شاهنشاهی؛ شاهی: تاج کیانی، کلاه کیانی.۲. [مجاز] برازندۀ پادشاهان.
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) جد خاندان شاهنشاهی ساسانیان ، و پدر بابک و بابک پدر اردشیر نخستین پادشاه آن سلسله است . و لغت نویسان و مورخان اسلامی او را ساسان الاصغر نامیده ان
تئومس تورلغتنامه دهخداتئومس تور. [ ت ِ ءُ م ِ ] (اِخ ) در دوران شاهنشاهی خشایارشا جبار جزیره ٔ «سامُس » بود. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 865 شود.