شانیلغتنامه دهخداشانی . (ص نسبی ) منسوب به شان است که صورتی از شأن باشد بمعنی مرتبه و قدر. (فرهنگ نظام ).
شانیلغتنامه دهخداشانی ٔ. [ ن ِءْ ] (ع ص ) بغض کننده و برخی گویند بغض آمیخته با دشمنی و کج خلقی باشد. (از اقرب الموارد). بغض دارنده در حق کسی . (فرهنگ نظام ). دشمن . دشمن دارنده
شانیلغتنامه دهخداشانی . (اِ) مخفف شیانی . (فرهنگ رشیدی ). زر و درم ده هفت را گویند. و آن در قدیم رایج بوده است . (برهان قاطع). درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند. (فرهنگ جها
شانیلغتنامه دهخداشانی . (اِ) نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است . (از دزی ج 1 ص 717). شانی . شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از «شنی » باشد و آن نوعی از ک
شانی رومیلغتنامه دهخداشانی رومی . [ ی ِ ] (اِخ ) فرزند عبداﷲ. امام مسجد جامع قعریه است و در سال 1180 هَ . ق . درگذشته . دیوانی دارد بترکی در هزل و غزل و گویا تخلص «شانی » را از شانی
شانی تکلولغتنامه دهخداشانی تکلو. [ ی ِ ت َ ک َل ْ لو ] (اِخ ) از طایفه ٔ تکلو است . شاعری خوش طبع و در تقلید بابافغانی موفق شده و دیوانی به اتمام رسانیده است . مداح شاه عباس صفوی است
شانیدنلغتنامه دهخداشانیدن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شانه کردن . (آنندراج بنقل از غیاث اللغات ). || حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). || مخفف نشاندن . (غیاث اللغات بنقل از جهانگیری ). رجوع ب
شانی رومیلغتنامه دهخداشانی رومی . [ ی ِ ] (اِخ ) فرزند عبداﷲ. امام مسجد جامع قعریه است و در سال 1180 هَ . ق . درگذشته . دیوانی دارد بترکی در هزل و غزل و گویا تخلص «شانی » را از شانی
شانی تکلولغتنامه دهخداشانی تکلو. [ ی ِ ت َ ک َل ْ لو ] (اِخ ) از طایفه ٔ تکلو است . شاعری خوش طبع و در تقلید بابافغانی موفق شده و دیوانی به اتمام رسانیده است . مداح شاه عباس صفوی است
شانیدنلغتنامه دهخداشانیدن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شانه کردن . (آنندراج بنقل از غیاث اللغات ). || حلاجی کردن . (ناظم الاطباء). || مخفف نشاندن . (غیاث اللغات بنقل از جهانگیری ). رجوع ب
گربه شانیلغتنامه دهخداگربه شانی . [ گ ُ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) فریفتگی . مکاری : و آن را به حیلت بلا بندی توان کرد و گربه شانی توان به میان آورد. (کلیله و دمنه ) . رجوع به گربه شان