شاندلغتنامه دهخداشاند. (اِخ ) چاندرا . نام شاعر و مورخ هندو است . وی در قرن دوازدهم میلادی میزیسته است . (از معجم المنجد).
شاندیزفرهنگ نامها(تلفظ: šāndiz) (عربی ـ فارسی) [شان (عربی) = شأن = شکوه ، جلال و عظمت + دیز = دیس (پسوند شباهت)]، شکوهمند و دارای عظمت و جلال ؛ شاهان دژ ؛ یکی از دهستانهای بخش ط
شاندرمنلغتنامه دهخداشاندرمن . [ دِ م َ ] (اِخ ) از بلوکات طوالش گیلان است که از شمال محدود است به طالش دولاب و از جنوب به ماسال و از مشرق به گسگر و از مغرب بخلخال . قریب 3000تن سکن
شاندانلغتنامه دهخداشاندان . [ ن َ ] (اِ مرکب ) مخفف شانه دان ، آن کیسه یا چیزی که در آن شانه نگاهدارند. (آنندراج ). شانه دان . غلاف شانه و مشط. (ناظم الاطباء).
شاندنلغتنامه دهخداشاندن . [ دَ ] (مص ) بمعنی شانه کردن : همی شاند؛ یعنی : پیوسته شانه میکرد. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی ص 61). شانه کردن بود. (فرهنگ جهانگیری ). شانه کردن باشد.(بره