شامیانهلغتنامه دهخداشامیانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) پوش که خیمه ٔ بزرگ سرپهن است . || سقف پهن پارچه ای و این لفظدر تکلم امروز هند هست . (فرهنگ نظام ). || سایبان و آفتاب گردان . چتر تا
شادیانهدیکشنری فارسی به انگلیسیrollicking, caper, euphoric, feast, festal, festival, festivity, frolic, jubilant, lightly, prize, rejoicing, revel, revelry
شادیانهلغتنامه دهخداشادیانه .[ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ساز و دهل که به شادی فتح یاعروسی زنند. (قید) بشادی ، از روی شادی : موشکان طبل شادیانه زدند. عبید زاکانی .شادیانه ٔ فتح به نام
شمیانهلغتنامه دهخداشمیانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) شامیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به شامیانه شود.
سایه پوشلغتنامه دهخداسایه پوش . [ ی َ ] (اِ مرکب ) سایبان و شامیانه . (برهان ) (آنندراج ): سُعْنَة؛ سایه پوش بام . (منتهی الارب ).ظُلّة؛ سایه پوش و سایبان تنگ غیرفراخ . || درختستان
سکندریلغتنامه دهخداسکندری .[ س ِ ک َ دَ ] (ص نسبی ) منسوب به سکندر : شرح قماش مصری و جنس سکندری بر شامیانه های سکندر نوشته اند.نظام قاری .
شاروانلغتنامه دهخداشاروان . [ رْ ] (اِ مرکب ) مخفف شادروان است که پرده ٔ بزرگ و شامیانه باشد. (برهان ) : یکی خسروی شاروان گونه گون درازاش میدان اسپی فزون . (گرشاسب نامه چ حبیب یغم
شمیانهلغتنامه دهخداشمیانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) شامیانه . (ناظم الاطباء). رجوع به شامیانه شود.