شاماتلغتنامه دهخداشامات . (ع اِ) ج ِ شامه . خالهای زیبایی . (منتهی الارب ) (معجم البلدان ) (ناظم الاطباء).
شاماتلغتنامه دهخداشامات . (اِخ ) بر تمام نواحی شام اطلاق شود. بلاد شام . (از معجم البلدان ). رجوع به شام شود.
شاماتلغتنامه دهخداشامات . (اِخ ) تیره ای است از قبیله ٔ بِلی بحدود حجاز. (از معجم قبایل العرب ص 132).
شاماتلغتنامه دهخداشامات . (اِخ ) نام دهی بزرگ از اطراف نیشابور باشد طول آن از مسجد جامع نیشابور تا حدود بست از سمت قبله شانزده فرسخ و عرض آن از حدود بیهق و رخ چهارده فرسخ و دارای
شاماتلغتنامه دهخداشامات .(اِخ ) شهری است [ در ناحیت کرمان ] میان سیرگان و بم . جایی سردسیر و هوایی درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم ). لسترنج
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هَ . ق . درگذشته . او راست : شرح دیوان متنبی . شرح حماسه .
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (ص نسبی ) منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است . (انساب سمعانی ).
ربع شاماتلغتنامه دهخداربع شامات . [ رُ ع ِ ] (اِخ ) دهستانی از بخش ششتمد شهرستان سبزوار و محدود است از شمال و شمال باختری به دهستان شامکان و از جنوب و خاور به شهرستان کاشمر و از باخت
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (ص نسبی ) منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است . (انساب سمعانی ).
شاماتیلغتنامه دهخداشاماتی . (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هَ . ق . درگذشته . او راست : شرح دیوان متنبی . شرح حماسه .
ربع شاماتلغتنامه دهخداربع شامات . [ رُ ع ِ ] (اِخ ) دهستانی از بخش ششتمد شهرستان سبزوار و محدود است از شمال و شمال باختری به دهستان شامکان و از جنوب و خاور به شهرستان کاشمر و از باخت
عبدالغتنامه دهخداعبدا.[ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین الشاماتی ، مکنی به ابوالحسین . مردی فاضل بود. از تألیفات اوست : شرح دیوان المتنبی . شرح الحماسه . شرح امثال ابی ع
بیروتلغتنامه دهخدابیروت . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان ربع شامات بخش ششتمد شهرستان سبزوار است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).