شافعلغتنامه دهخداشافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن سائب بن عبیدبن عبدیزیدبن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی . جد امام شافعی . پدرش سائب به پیغمبر شباهت داشت . وی در یوم بدر اسلام
شافعلغتنامه دهخداشافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن حاتم الجیلی ، مکنی به ابومحمد. وی از ابوعلی بن المذهب حدیث شنید و فقه نزد قاضی ابویعلی خواند. پاکدامن و تنگدست و نیکوکار بود و
شافعلغتنامه دهخداشافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن علی بن عباس الکنانی السقلانی المصری کاتب . وی نویسنده و مورخ است و زمانی بمصر بکار منشیگری اشتغال داشت . بسال 680 هَ . ق . تیری به شقیق
شافعلغتنامه دهخداشافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن عمربن اسماعیل الجیلی الحنبلی ،ملقب به رکن الدین . وی فقیه و آشنا به علم طب بود. در بغداد حدیث شنید و به دمشق تدریس کرد. «زبدة الاخبار ف
شافع یوم الحسابلغتنامه دهخداشافع یوم الحساب . [ ف ِ ع ِ ی َ مُل ْ ح ِ ] (اِخ ) شافع روز جزا، رسول اکرم صلی اﷲ علیه و سلم .
شَافِعِينَفرهنگ واژگان قرآنشفاعت کنندگان (شفاعت از ماده ش - ف - ع است ، که در مقابل کلمه وتر به معني تک بکار ميرود ، در حقيقت شخصي که متوسل ، به شفيع ميشود نيروي خودش به تنهائي براي رس
شافعالطبیبلغتنامه دهخداشافعالطبیب . [ ف ِ عُطْ طَ ] (اِخ ) الامام ... در تتمه ٔ صوان الحکمه در ذکر حکیم ابوالفتح عبدالرحمن الخازن از وی نام برده شده ، شاید همان ابوعبداﷲ شافعبن عبدالر
شافعةلغتنامه دهخداشافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ) عین شافعة؛ چشم که یک را دو بیند. (منتهی الارب ). عین شافعة؛ ای تنظر؛ نظرین ای تری الشخص شخصین . (اقرب الموارد). دوبین . احول . کاژ.
شافعیلغتنامه دهخداشافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) احمدبن محمد حکیم . طبیب معاصر. او راست : «بلاغ الامنیة بالحصول الصحیته » در صفت بیماریها و طرق پیشگیری آنها. (معجم المطبوعات ).
شافع یوم الحسابلغتنامه دهخداشافع یوم الحساب . [ ف ِ ع ِ ی َ مُل ْ ح ِ ] (اِخ ) شافع روز جزا، رسول اکرم صلی اﷲ علیه و سلم .
شافعالطبیبلغتنامه دهخداشافعالطبیب . [ ف ِ عُطْ طَ ] (اِخ ) الامام ... در تتمه ٔ صوان الحکمه در ذکر حکیم ابوالفتح عبدالرحمن الخازن از وی نام برده شده ، شاید همان ابوعبداﷲ شافعبن عبدالر
شافعیفرهنگ انتشارات معین(فِ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به مذهب شافعی . 2 - منسوب به محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمی قرشی مطلبی ، مکنی به ابوعبدالله. یکی از ائمه چهارگ
شافعةلغتنامه دهخداشافعة. [ ف ِ ع َ ] (ع ص ) عین شافعة؛ چشم که یک را دو بیند. (منتهی الارب ). عین شافعة؛ ای تنظر؛ نظرین ای تری الشخص شخصین . (اقرب الموارد). دوبین . احول . کاژ.
شافعیلغتنامه دهخداشافعی . [ ف ِ ] (اِخ ) احمدبن محمد حکیم . طبیب معاصر. او راست : «بلاغ الامنیة بالحصول الصحیته » در صفت بیماریها و طرق پیشگیری آنها. (معجم المطبوعات ).