شاش بندفرهنگ انتشارات معین(بَ) (اِمر.) 1 - مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند، حبس البول . 2 - (کن .) نهایت ترس و اضطراب .
شاش بندفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمرضی که بهسبب آن بول از مجرای ادرار خارج نمیشود و مریض نمیتواند ادرار کند.
شاشبندلغتنامه دهخداشاشبند. [ ب َ ] (نف مرکب ) که شاش را ببندد. || (اِ مرکب ) بندآمدگی بول در مثانه و راه خروج نیافتن آن . بیماریی که بسبب آن بول در مثانه بماندو راه بیرون آمدن نیا
شاخ بند شدنلغتنامه دهخداشاخ بند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شاخ بهم بند شدن ، کنایه از شاخ به شاخ شدن . رجوع به شاخ به شاخ شدن شود.
شاه بندلغتنامه دهخداشاه بند. [ ب َ ] (نف مرکب ) که شاه بندد و مقید میسازد. آنکه شاه را اسیر کند. || بمجاز بر سلطان مقتدر و توانا که دیگر سلاطین را مقهور کند و ببند آرد اطلاق شود :
بندلغتنامه دهخدابند. [ ب َ ] (اِ) فاصله ٔ میان دو عضو که آنرا بعربی مفصل خوانند. پیوند عضو که بعربی مفصل گویند. (برهان ) (آنندراج ). فاصله ٔ میان دو عضو را بتازی مفصل خوانند.(ج
مأسورلغتنامه دهخدامأسور. [ م َءْ] (ع ص ) گرفتار و محبوس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اسیر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : پنج حسی از برون مأسور اوست پنج حسی از درون مأمور
چکمیزکلغتنامه دهخداچکمیزک . [ چ َزَ ] (اِ مرکب ) بیماریی است که به سبب آن بول آدمی یا حیوانات دیگر قطره قطره میچکد و آن را بعربی تقطیرالبول خوانند. (از برهان ). مرضی که بول قطره ق
حاقبلغتنامه دهخداحاقب . [ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حقب . آنکه شکمش قبض کرده باشد. (منتهی الارب ). کسی که حبس کند غائط خود را. || آنکه تنگش گرفته باشد: لا صلاة لحاقن و لا حاقب ؛
اطاملغتنامه دهخدااطام . [ اُ / اِ ] (ع اِمص ) بستگی بول و شکم از بیماری . (ناظم الاطباء). بند شدن شاش . (آنندراج ). گرفتگی شکم . (مهذب الاسماء). شکم بستگی . شاشبند.