شاشیدنلغتنامه دهخداشاشیدن . [ دَ ] (مص ) کمیز کردن . (شرفنامه ٔ منیری ). بول کردن و کمیز کردن باشد. (برهان قاطع) (شعوری ). پیشاب کردن . میزیدن . میختن . آب تاختن . پیشاب ریختن . ز
شاشیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ادرار کردن؛ بول کردن؛ گمیزیدن.۲. [قدیمی] فروریختن و سرازیر شدن آب؛ شاریدن.
شاشوفرهنگ انتشارات معین(ص فا.) 1 - آن که عادت به شاشیدن در بستر یا شلوار خود دارد. 2 - (کن .) تنبل ، ترسو.
تاختنلغتنامه دهخداتاختن . [ ت َ ] (مص ) این لفظ در پهلوی هم تاختن و در اوستا «تک » و «تچ »، در سنسکریت هم تچ است که اکنون در زبان ولایتی مازندران موجود است با تبدیل «چ » به جیم .
پس شاشیدنلغتنامه دهخداپس شاشیدن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تنزل کردن . عقب رفتن . بد شدن پس از نیکوئی : مثل شتر پس میشاشد. روز بروز پس میشاشد.