شاس لولوبالغتنامه دهخداشاس لولوبا. [ لول ُ ] (اِخ ) فرانسوا، مارکی دو. ژنرال و مهندس فرانسوی . وی بسال 1754 م . در سن سورنن نزدیک مارن تولد و بسال 1833 م . وفات یافت . این ژنرال در سا
شأسلغتنامه دهخداشأس . [ ش َءْس ْ ] (اِخ ) ابن نهاربن اسود عبدی . ازشاعران عرب و ملقب به ممزق بود. (از منتهی الارب ).
شأسلغتنامه دهخداشأس . [ ش َءْس ْ ] (اِخ ) نام راهی است میان خیبر وشهر مدینه ٔ منوره . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ).
شأسلغتنامه دهخداشأس . [ ش َءْس ْ ] (اِخ ) ابن عبدة بن ناسرةبن قیس .برادر علقمةبن عبدة و شاعر بود. (از تاج العروس ).
شأسلغتنامه دهخداشأس . [ ش َءْس ْ ] (ع مص ) نالیدن از بیماری و درد یا نگرانی . (از ذیل اقرب الموارد). || سخت گردیدن جای . (از ذیل اقرب الموارد) (از متن اللغة). و رجوع به شئس شو
شاسلغتنامه دهخداشاس . (اِخ ) ابن زهیربن جذیمةبن رواحة العبسی از بنی عبس . وی در عصر جاهلیت در زمان نعمان بن المنذر میزیست و در یوم منعج که آن را یوم الروهة نیز خوانند کشته شد.
خامهلغتنامه دهخداخامه . [ م َ / م ِ ] (اِ) قلم . (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (فرهنگ اوبهی ) (ناظم الاطباء). نی تحریر (ناظم ا
لؤلؤافشانلغتنامه دهخدالؤلؤافشان . [ ل ُءْ ل ُءْ اَ ] (نف مرکب ) فشاننده ٔ لؤلؤ : لؤلؤافشان توئی به مدحت شاه عقد پروین بهای لؤلؤ توست . خاقانی . || مجازاً گریان : لؤلؤافشان
بادام بنلغتنامه دهخدابادام بن . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت بادام : آستین نسترن پر بیضه ٔ عنبر شوددامن بادام بن پر لؤلؤفاخر شود. منوچهری .بادام بنان مقنعه بر سر بدریدندشاه اسپرمان چین
فشاندنلغتنامه دهخدافشاندن . [ ف َ / ف ِ دَ ] (مص ) در زبان پهلوی افشانتن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). افشاندن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). ریختن : فرامرز گویا که زنده نماند
گوتیلغتنامه دهخداگوتی . (اِخ ) طایفه ای از ساکنان قدیم زاگروس که محلشان شمال و مشرق شهرزور بوده است . این گروه نارامسین [ یکی از پادشاهان اکد ] را شکست داده بر بابل مسلطشدند و پ