شادکوهلغتنامه دهخداشادکوه . (اِخ ) یاقوت ذیل شاذ کوه موضعی در گرگان شمرده . (معجم البلدان ). و رابینو به نقل از یاقوت آن را محلی نزدیک گرگان معرفی کرده است . (سفرنامه ٔ مازندران و
شادکوهیلغتنامه دهخداشادکوهی . (اِخ ) شاذکوهی . بنداربن احمدالشاذ کوهی الجرجانی التاجر، مکنی به ابومحمد از ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن ابوالحکیم الختلی البغدادی روایت کند. در شهر شوا
شادکونهلغتنامه دهخداشادکونه . [ ن َ / ن ِ ] (معرب ، اِ) معرب شادگونه . تشک . نهالی . (دزی ج 1 ص 715). رجوع به شادگونه شود.
شادکوهیلغتنامه دهخداشادکوهی . (اِخ ) شاذکوهی . بنداربن احمدالشاذ کوهی الجرجانی التاجر، مکنی به ابومحمد از ابوعبداﷲ محمدبن ابراهیم بن ابوالحکیم الختلی البغدادی روایت کند. در شهر شوا
اسپنجاریلغتنامه دهخدااسپنجاری . [ اِ پ َ ] (اِخ ) یکی از قراء سابق رادکان از نواحی شادکوه و ساور مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 126 بخش انگلیسی ).
کوهلغتنامه دهخداکوه . (اِ) معروف است و عربان جبل خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ جبل . (آنندراج ). هر برآمدگی کلان و مرتفعی در سطح زمین خواه از خاک باشد و یا سنگ و به تازی جبل گویند.