شادرازلغتنامه دهخداشادراز. [ دِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه به مزاح بجای شاگرد بکار برند وبشاگردانی که سال بیشتر و قد درازتر دارند گویند. (از یادداشت مؤلف ).
شادرانلغتنامه دهخداشادران . [ دُ ] (اِخ ) بر وزن و معنی شابران است که نام دربندی از ولایت شروان باشد. (برهان قاطع). مصحف شاوران . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شابران و شا
شادرازلغتنامه دهخداشادراز. [ دِ ] (اِ مرکب ) در تداول عامه به مزاح بجای شاگرد بکار برند وبشاگردانی که سال بیشتر و قد درازتر دارند گویند. (از یادداشت مؤلف ).
شادرانلغتنامه دهخداشادران . [ دُ ] (اِخ ) بر وزن و معنی شابران است که نام دربندی از ولایت شروان باشد. (برهان قاطع). مصحف شاوران . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به شابران و شا
شادراهلغتنامه دهخداشادراه . (اِ مرکب ) در تاریخ بیهق در یکی دو موضعبمعنی جاده و شاه راه استعمال شده و معلوم نیست که در اصل شاه راه بوده و تحریف شده است یا این که شاه راه را در آن
شادراهلغتنامه دهخداشادراه . (اِخ ) نام محله ای است از سبزوار. محتمل است که چار راه بوده و آن را بتعریب شار راه و بتحریف شاد راه کرده اند. (حواشی و توضیحات احمد بهمنیار بر تاریخ بی
شادروزلغتنامه دهخداشادروز. (ص مرکب ) نیکروز. خوشبخت . کسی که روزش شاد است : یکی نامجوی و دگر شادروزمرا بخت بر گنبد افشاند گوز.فردوسی .