شادنلغتنامه دهخداشادن . [ دِ ] (ع اِ) آهوبره ٔ مستغنی از مادر. (منتهی الارب ). آهو بره ٔ بی نیاز شده از مادر که سرون برآورده باشد. (دهار).بچه ٔ آهو. (غیاث ). آهو بره ٔ سرو برآور
شادنه ٔ هندیلغتنامه دهخداشادنه ٔ هندی . [ دِ ن َ / ن ِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شادنج . رجوع به شادنج و شادنج هندی و حجر هندی شود.
شادنجلغتنامه دهخداشادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نر
شادناکلغتنامه دهخداشادناک . (ص مرکب ) مقابل غمناک . (آنندراج ). شادمان : و شادناک شود جان من به خدای زندگانی دهنده ٔ من . (انجیل لوقا باب 1 شماره ٔ 27 ترجمه ٔ دیاتسارون ص 12). و ب
شادنج هندیلغتنامه دهخداشادنج هندی . [ دَ ن َ ج ِهَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شادنه ٔ هندی . حجر هندی و قسمی از شادنج عدسی است . رجوع به حجر هندی شود.
شادنجانلغتنامه دهخداشادنجان . [ دَ ] (اِخ ) نام یکی از عشایر کرد که گرداگرد شهرهای جبال ساکن بودند. رجوع به کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او تألیف رشید یاسمی ص 111، 115،183، 192 و
شادنه ٔ هندیلغتنامه دهخداشادنه ٔ هندی . [ دِ ن َ / ن ِ ی ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شادنج . رجوع به شادنج و شادنج هندی و حجر هندی شود.
شادنجلغتنامه دهخداشادنج . [ دَ ن َ ] (معرب ، اِ) معرب شادنه . حجرالدم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). حجر الطور. حجر هندی . بیدوند. معرب شادنه و آن را حجرالدم نیز گویند و آن سنگی است نر
شادناکلغتنامه دهخداشادناک . (ص مرکب ) مقابل غمناک . (آنندراج ). شادمان : و شادناک شود جان من به خدای زندگانی دهنده ٔ من . (انجیل لوقا باب 1 شماره ٔ 27 ترجمه ٔ دیاتسارون ص 12). و ب
شادنج هندیلغتنامه دهخداشادنج هندی . [ دَ ن َ ج ِهَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شادنه ٔ هندی . حجر هندی و قسمی از شادنج عدسی است . رجوع به حجر هندی شود.