شاخ به شاخلغتنامه دهخداشاخ به شاخ . [ ب ِ ] (ص مرکب ) کنایه از گوناگون و رنگارنگ باشد. || دور و دراز. (برهان قاطع). || کنایه از گریه ٔ بسیار کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ).
شاخ به شاخفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. حالت دو حیوان شاخدار هنگام روبرو شدن باهم و شاخ زدن به یکدیگر.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] گوناگون و رنگارنگ: ◻︎ پرنده مرغکان گستاخگستاخ / شمایل بر شمایل شاخبر
شاخ به شاخ پریدنلغتنامه دهخداشاخ به شاخ پریدن . [ ب ِ پ َدَ ] (مص مرکب ) برای فرار از مُلزم و مُجاب شدن هر لحظه سخن را بسوئی گردانیدن . (امثال و حکم دهخدا).
دمامینیلغتنامه دهخدادمامینی . [ دَ ] (اِخ ) بدرالدین محمدبن ابی بکربن عمر... قرشی مخزومی دمامینی مالکی اسکندری . وی در سال 763 هَ . ق . در اسکندریه ٔ مصر به دنیا آمد و در ادبیات به
دورلغتنامه دهخدادور. [ دَ ] (ع اِمص ) گردش . (ناظم الاطباء). حرکت . (اقرب الموارد). گردش چون دور جهان و دور فلک . (آنندراج ). دوران . گردگردی . چرخش . گردانی . (یادداشت مؤلف )
سلطان کرمانشاهانلغتنامه دهخداسلطان کرمانشاهان . [ س ُ ن ِ ک ِ ] (اِخ ) نامش حسینقلی خان فرزند هنرمند مصطفی قلی خان دیوان بیگی بن مرحوم حاجی شهبازخان کلهر کرمانشاهانی است . وی در 1247 هَ .ق
سختلغتنامه دهخداسخت . [ س َ ] (ص ) هندی باستان ریشه ٔ «سک ، سکنوتی » (توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» (توانا)، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » (سخت ، محکم ، استوار)، یودغا «
شهابلغتنامه دهخداشهاب . [ ش ِ ] (ع اِ) درخش آتش . پاره ای از آتش . (منتهی الارب ). درخش . (لغتنامه ٔ مقامات حریری ). شعله کشیدن آتش . (برهان ). شعله ٔ آتش که زبانه کشد و یا هر د