شاخ بردیوارفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمغرور و گردنکش: ◻︎ فردا کندت زمانه پامال چو خاک / امروز اگرچه شاخبردیواری (ظهوری: لغتنامه: شاخبردیوار).
شاخ بر دیوارلغتنامه دهخداشاخ بر دیوار. [ ب َ دی ] (ص مرکب ) کنایه از مردمان پیش خود برپا و زعمی و گردنکش باشد. (برهان قاطع). شاخ به دیوار. (آنندراج ) : فردا کندت زمانه پامال چو خاک امرو
شاخ بدیوارلغتنامه دهخداشاخ بدیوار.[ ب ِ دی ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از گردنکش . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ). مغرور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). خودبین . (ناظم الاطباء)
دیدارلغتنامه دهخدادیدار. (اِمص ) دید. دیدن . رؤیت کردن . ترجمه ٔ رؤیت . (برهان ). نگاه کردن . نگریستن . مشاهده . نظر : ز دیدار خیزدهمه آرزوی ز چشم است گویند ژردی گلوی . ابوشکور
شاخ بدیوارلغتنامه دهخداشاخ بدیوار.[ ب ِ دی ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از گردنکش . (آنندراج ) (غیاث ) (فرهنگ نظام ). مغرور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). خودبین . (ناظم الاطباء)
شکوفهلغتنامه دهخداشکوفه . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) گل درختان میوه دار. (ناظم الاطباء) (غیاث ) شیرینه . سعفه . زهره . زهر. سور. تی تی . گره برگ بر درخت پیش از آنکه بگشاید. بهر
پرچینلغتنامه دهخداپرچین . [ پ َ ] (اِ مرکب ) دیوارگونه ای که از ترکه یا نَی و برگ و عَلَف بر گرد باغ و مزرعه کنند. خار و شاخ درخت که بر سر دیوارهای باغ نهند حراست آنرا. چوبهای سر
چونلغتنامه دهخداچون . (حرف اضافه ) در پهلوی چیگون مرکب ازچی (چه ) و گون و گونه که بمعنی قسم و رنگ است و مخفف آن چو میباشد. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). برای تشبیه آید و بمعنی ما