شاخه شاخه کردنلغتنامه دهخداشاخه شاخه کردن . [ خ َ / خ ِخ َ / خ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شاخه ها منقسم کردن .
شانه کردنلغتنامه دهخداشانه کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شانه مو را باز کردن و پاک کردن . (فرهنگ نظام ). بمعنی شانه زدن . (بهار عجم ) (آنندراج ). خوارکردن و از هم باز کرد
متفرعلغتنامه دهخدامتفرع .[ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ) فرع چیزی شونده و از چیزی مثل شاخ بیرون آینده . (غیاث ) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برآورده و صادر شده و م
مرجانلغتنامه دهخدامرجان . [ م َ ] (ع اِ) بسد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (فرهنگ اسدی ) (منتهی الارب ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). حجر شجری . وسد. قورل . خروهک . کامه . بستام . قودالیون . قو