شاخصفرهنگ مترادف و متضاد۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده ۲. مشخص، معلوم ۳. برجسته، ممتاز، مهم ۴. پایه، ماخذ ۵. میله، نصیبه
شاخصدیکشنری فارسی به انگلیسیbarometer, distinctive, indicative, index, parameter, pre-eminent, preeminent, standard