شاخصۀ سبکیstylistic attribute, stylistic boundary markerواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یا شاخصۀ ظاهری یک دستساخته نظیر رنگ و نقش که ممکن است بازتابی از تعلقات و مرزبندیهای سرزمینی باشد و براساس آن میتوان به طبقهبندی سبکی دست زد
شاخصۀ دستساختهartifact attributeواژههای مصوب فرهنگستانمشخصۀ غیرقابلتغییر یا متغیر مستقل یک دستساختۀ معین
شاخصۀ شکلیform attributeواژههای مصوب فرهنگستانهر یک از شاخصههایی که مبتنی بر ویژگیهای ظاهری دستساختهها است و طبقهبندی شکلی براساس آن صورت میگیرد
شاخصۀ فنیtechnological attributeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک دستساخته که بستگی مستقیم به نحوۀ تولید و بهکارگیری مواد خام آن دارد و براساس آن میتوان به طبقهبندی فنی دست زد
شاخصۀ کارکردیfunctional attributeواژههای مصوب فرهنگستانویژگی یک شیء نظیر شکل و ملحقات و باقیماندۀ مواد مربوط به کاربری آن که نشانۀ نحوۀ کارکرد آن در گذشته است
افق سبکیhorizon styleواژههای مصوب فرهنگستانافقی که در آن سبک هنری شاخصی که در حوزههای مختلف فرهنگی در گسترۀ جغرافیایی پهناوری برای دورۀ زمانی نسبتاً کوتاهی گسترش یافته است
شخفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاخۀ درخت: ◻︎ نه در کوه سبزی نه در باغ شخ / ملخ بوستان خورده مردم ملخ (سعدی۱: ۵۸).
شاخص خوردگی ریدیکRiddick's corrosion indexواژههای مصوب فرهنگستانشاخصی برای تعیین میزان خورندگی آبهای سبک با اندازهگیری مشخصههایی مانند حلپذیری کلسیمکربنات و غلظت یون کلرید و اکسیژن محلول و سختی غیرکربناتی و غلظت سیلیس د
آهنگ شارش نسبیflow rate ratio, FRRواژههای مصوب فرهنگستاننسبت دو شاخص مذاب که از تقسیم آهنگ شارش مادهای مشخص تحت یک بارِ سنگین در دستگاه مذابسنج به آهنگ شارش همان ماده تحت یک بارِ سبک به دست میآید متـ . شارندگی نس
جاهضلغتنامه دهخداجاهض . [ هَِ ] (ع ص ) مرد تیزو سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیزهوش . (از اقرب الموارد). و فیه جهوضة و جهاضة؛ ای حدةنفس . (اقرب الموارد). تیزد