شابیزجلغتنامه دهخداشابیزج . [ زَ ] (معرب ، اِ) معرّب سابیزک و آن لفّاح است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مردم گیاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شابزج و شابیزک شود.
شابیزکلغتنامه دهخداشابیزک . [ زَ ] (اِ مرکب ) مردم گیاه . (ناظم الاطباء). شابیزک یا بلادن ، آتروپا بلادنا که میوه های آن بنفش و تیره و دارای ماده ٔ سمی آتروپین است که بعنوان مخدّر
شابیزجلغتنامه دهخداشابیزج . [ زَ ] (معرب ، اِ) معرّب سابیزک و آن لفّاح است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مردم گیاه . (ناظم الاطباء). رجوع به شابزج و شابیزک شود.
شابیزکلغتنامه دهخداشابیزک . [ زَ ] (اِ مرکب ) مردم گیاه . (ناظم الاطباء). شابیزک یا بلادن ، آتروپا بلادنا که میوه های آن بنفش و تیره و دارای ماده ٔ سمی آتروپین است که بعنوان مخدّر
شابزجلغتنامه دهخداشابزج . [ ب ِ زَ ] (اِ) شابیزج . شابیزگ . شابزج . سابیزج . سابیزگ . لفاح . یبروح . (دزی ج 1 ص 715) (ابن البیطار ذیل سابیزج ).
عرقدلغتنامه دهخداعرقد.[ ع َ ق َ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ بادنجانیان جزو دسته ٔ شابیزک ها. دارای برگهای کامل . گلهایش برنگهای سفید و بنفش کم رنگ و قرمز و صورتی و زرد دیده میشود
بلادانهلغتنامه دهخدابلادانه . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) شابیزک ، که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شابیزک شود.