شابرآبادلغتنامه دهخداشابرآباد. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی مرو. (انساب سمعانی ). قریه ای است در پنج فرسنگی مرو و برخی از روات بدان منسوبند. (معجم البلدان ).
شابرآبادیلغتنامه دهخداشابرآبادی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن ابی النصر احمدبن ابی عبداﷲ عبدالرحمان بن ابی اللیث محمدبن احمد الشابر آبادی از رؤسا و مقدمان قریه شابرآباد و شیخ نی
شهرآبادلغتنامه دهخداشهرآباد. [ ش َ] (اِخ ) نام محلی کنار راه آباده به شیراز میان خانخره و ده بید در 700700گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).
سابرآبادلغتنامه دهخداسابرآباد. [ ب ُ ] (اِخ ) شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است . (معجم البلدان یاقوت ). در مراصد الاطلاع چ تهران . «سابرباد» آمده است .
شادآباد مشایخلغتنامه دهخداشادآباد مشایخ . [ دِ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود،بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در دو هزارگزی جنوب شهرستان تبریز و دو هزارگزی راه تبریز به م
شادآبادلغتنامه دهخداشادآباد. (اِخ ) (علیا) دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در پنجهزار گزی جنوب شهرستان تبریز و چهار هزارگزی راه تبریز به میانه . محلی جلگه
شابرآبادیلغتنامه دهخداشابرآبادی . [ ب َ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن ابی النصر احمدبن ابی عبداﷲ عبدالرحمان بن ابی اللیث محمدبن احمد الشابر آبادی از رؤسا و مقدمان قریه شابرآباد و شیخ نی
شهرآبادلغتنامه دهخداشهرآباد. [ ش َ] (اِخ ) نام محلی کنار راه آباده به شیراز میان خانخره و ده بید در 700700گزی طهران . (یادداشت مؤلف ).
سابرآبادلغتنامه دهخداسابرآباد. [ ب ُ ] (اِخ ) شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است . (معجم البلدان یاقوت ). در مراصد الاطلاع چ تهران . «سابرباد» آمده است .
شادآباد مشایخلغتنامه دهخداشادآباد مشایخ . [ دِ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مهرانرود،بخش بستان آباد شهرستان تبریز، واقع در دو هزارگزی جنوب شهرستان تبریز و دو هزارگزی راه تبریز به م
شادآبادلغتنامه دهخداشادآباد. (اِخ ) (علیا) دهی از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع در پنجهزار گزی جنوب شهرستان تبریز و چهار هزارگزی راه تبریز به میانه . محلی جلگه