شاباشلغتنامه دهخداشاباش . (جمله ٔفعلیه دعایی ، صوت مرکب ) مخفف شاد باش . (برهان ). || (صوت مرکب ) کلمه ٔ تحسین باشد. (برهان ). آفرین . احسنت . طوبی لک ، دعای خیر و تحیّت : گر سیم
شاباشفرهنگ انتشارات معین1 - (شب جم .) از ادات تحسین ، مخفف شادباش . آفرین ، خوش باش . 2 - (اِ.)پولی که در عروسی به رقاص و مطرب می دهند یا بر سر عروس و داماد می ریزند.
شاباشفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. خوشباش؛ احسنت؛ آفرین: ◻︎ گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱: ۹۰۱).۲. (اسم) پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر می
شاباش کردنلغتنامه دهخداشاباش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مخفف شاه باش یا شادباش ). شاه یا شادباش گفتن . تهنیت کردن . گفتن به داماد یا عروس یا حاکم نو یا تازه واردی شاه باش یا شادباش
شاباش گفتنلغتنامه دهخداشاباش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شادباش یا شاه باش گفتن . زنده باش گفتن ، و رجوع به شاباش شود.
شاباش کردنلغتنامه دهخداشاباش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (مخفف شاه باش یا شادباش ). شاه یا شادباش گفتن . تهنیت کردن . گفتن به داماد یا عروس یا حاکم نو یا تازه واردی شاه باش یا شادباش
شاباش گفتنلغتنامه دهخداشاباش گفتن . [ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) شادباش یا شاه باش گفتن . زنده باش گفتن ، و رجوع به شاباش شود.