شابدیکشنری عربی به فارسیمعامله کردن , انتخاب کردن , شکاف دادن , ترکاندن , خشکي زدن پوست , زدن , مشتري , مرد , جوانک , شکاف , ترک , ف ک , نوباوگان , جواني , شباب , شخص جوان , جوانمرد ,
شعبلغتنامه دهخداشعب . [ ش َ ع َ ] (ع مص ) گشاده گردیدن میان دو دوش و یا دو شاخ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) .
شعبلغتنامه دهخداشعب . [ ش َ ع َ ] (ع اِمص ) دوری در میان دو دوش و یا دو شاخ گاو و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) .
شعبلغتنامه دهخداشعب . [ ش َ ] (اِخ ) کوهی است به یمن و آن را ذوشعبین گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهی است در یمامه . (از معجم البلدان ).