سیورغاللغتنامه دهخداسیورغال . [ س ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) انعام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تیول و زمینی که پادشاه جهت معیشت به ارباب استحقاق بخشد. (ناظم الاطباء). مدد معاش و این
سیورغالفرهنگ انتشارات معین( ~.) [ تر - مغ . ] (اِ.) عواید زمینی که به جای حقوق یا مستمری به اشخاص می بخشیدند؛ ج . سیورغالات .
سیورغالفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهدر دورۀ قراقویونلو تا قاجاریه، قطعۀ زمین یا درآمد آن که از طرف پادشاه به جای حقوق یا مستمری به کسی بخشیده میشد؛ تیول.
سویرغاللغتنامه دهخداسویرغال . [ ی َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) خلعت و بخشش پادشاهی . سیورغال . تیول . بخشیدن پادشاه قطعه ٔ زمین یا ده یا قصبه ای بکسی که بتصرف ابدی وی باشد. (ناظم الاطبا
سیورغامیشیلغتنامه دهخداسیورغامیشی . [ س ُ ] (مغولی ، اِ) به مغولی به معنی نوازش و تلطف . (آنندراج ). خیرخواهی . تلطف . عنایت . توجه . (ناظم الاطباء). التفات کردن . عنایت فرمودن . (فره
سوررآلیسمفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] (اِ.) واقعیت برتر، مکتبی ادبی و هنری که معتقد بوده است به ارائة احساسات و تخیلات فارغ از هرگونه قید و بند - هنری ، اجتماعی ، عرفی - و بیان صادقانة عوا
شورغاللغتنامه دهخداشورغال . (اِ مرکب ) سیورغال . بمعنی روزینه مشهور است و این لفظغلط است چرا که در کتب یافته نشد و در مدار نوشته سیورغال مدد معاش و در لغات ترکی بمعنی انعام نوشته
سویرغاللغتنامه دهخداسویرغال . [ ی َ ] (ترکی - مغولی ، اِ) خلعت و بخشش پادشاهی . سیورغال . تیول . بخشیدن پادشاه قطعه ٔ زمین یا ده یا قصبه ای بکسی که بتصرف ابدی وی باشد. (ناظم الاطبا
باباحسنلغتنامه دهخداباباحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) (امیر...) خواندمیر گوید: در همین سال (859 هَ . ق . ) میرزا ابوالقاسم بابر به تجدید نظر التفات بر حال میرزا معزالدین سنجر انداخت و ا
یابرلغتنامه دهخدایابر. [ ب ِ ] (اِ) دهی و زمینی که سلاطین در وجه معیشت ارباب استحقاق و غیره دهند و به ترکی سیورغال خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : کمترین یابری ا
چلاونلغتنامه دهخداچلاون . [ چ َ ؟ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از بلوکات طبرستان و مازندران میباشد که تیول منشی الممالک است و قلعه ای قدیمی و کهنه دارد و آن را به نام