سیهکارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدکار، سیاهکار، فاسق، گناهکار، فاجر ≠ صالح ۲. ظالم، ستمکار، ستمگر ≠ دادگر، عادل
سیهکاسهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیشرم، بیحیا ≠ پرآزرم ۲. لئیم، پست ۳. حریص، طماع ≠ قانع ۴. بدبخت ≠ خوشبخت
رختلغتنامه دهخدارخت . [ رَ ] (اِ) اسباب و متاع خانه . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔخطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ سروری ). گرانبهای از اسباب
کامولغتنامه دهخداکامو. (اِ) نوعی کرک است که در ترکی کامی گویند. (شعوری ج 2 ص 256) : درخور ریش سفیدست چو شیخان کامووان سیه بره سیه ریش بخاطر میدار. نظام قاری (دیوان البسه ص 12).ی
تاملغتنامه دهخداتام . [ م م ] (ع ص ) چیزی که اجزاء آن کامل باشد. تمام . درست . ضد ناقص . (از اقرب الموارد) . و رجوع به منتهی الارب و غیاث اللغات و برهان و فرهنگ جهانگیری و آنند
نیم روشنلغتنامه دهخدانیم روشن . [ رَ / رُو ش َ ] (ص مرکب ) نیمه روشن .که اندکی روشن است و کاملاً تاریک نیست : چو آمد شب آن نیم روشن دیارسیه مشک بر عود کرد اختیار.نظامی .
روزه واکردنلغتنامه دهخداروزه واکردن . [ زَ / زِ ک َدَ ] (مص مرکب ) افطار کردن . (آنندراج ) : خمار باده در چشمم سیه کرده است عالم رابیا ساقی که وقت شام باید روزه واکردن . کلیم (از آنندر