شهروزهلغتنامه دهخداشهروزه . [ ش َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گدایی را گویند که هر روز بر دور یکی از محلات شهر و کوچه و بازار بگردد و گدایی کند. (برهان ) (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : شاهیم نه شهروزه
شهروزهفرهنگ فارسی عمیدگدایی که هر روز در قسمتی از شهر میگردد و گدایی میکند: ◻︎ شاهیم نه شهروزه لعلیم نه بهروزه / عشقیم نه سرمستی مستیم نه از سیکی (مولوی: مجمعالفرس: شهروزه).
تیرهبختیفرهنگ مترادف و متضادادبار، بدبختی، تیرهبختی، سیهروزی، تیرهروزی، شوربختی، فلاکت، نکبت ≠ خوشبختی
ادبارفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبختی، سیهروزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگونبختی، واپسی، ۲. بداقبال، بیاقبال، سیهروز، مدبر، نگونبخت
نکبتفرهنگ مترادف و متضادادبار، بدبختی، تنگی، تیرهبختی، تیرهروزی، خواری، ذلت، رنج، سیهروزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال ≠ سعادت
بدبختیفرهنگ مترادف و متضادادبار، بداقبالی، بیطالعی، بیچارگی، تیرهروزی، تیرهبختی، سیاهبختی، سیهروزی، شوربختی، شوریدهبختی، ضراء، فلاکت، نکبت، نگونبختی ≠ بداقبالی، خوشبختی، خوششانسی، نیکبختی