در سینهbow doorواژههای مصوب فرهنگستاننوعی در متحرک در سینۀ کشتی که برای تخلیه و بارگیری کالاهای چرخدار و وسایل نقلیه از آن استفاده میشود
ناخن در سینه زدنلغتنامه دهخداناخن در سینه زدن . [ خ ُ دَ ن َ / ن ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از تصرف کردن در مزاج . (بهارعجم ) (آنندراج ). ناخن به دل زدن . ناخن به جگر زدن . ناخن بر دل زدن :
ناخن در سینه شکستنلغتنامه دهخداناخن در سینه شکستن . [ خ ُ دَ ن َ / ن ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) تصرف کردن در مزاج .(بهار عجم ) (آنندراج ). || تحمل آزار کردن . رنج بردن . سختی کشیدن . تحمل نام
صاحب بن عبادلغتنامه دهخداصاحب بن عباد. [ ح ِ ب ِب ْ ن ِ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام وی اسماعیل ، مکنی به ابی القاسم و ملقب به صاحب و کافی الکفاة. ابن خلکان گوید: او نخستین کس است از وزراء که
پرستندهلغتنامه دهخداپرستنده .[ پ َ رَ ت َ دَ / دِ ] (نف ) پرستار. بنده . عبد. برده . چاکر. خادم . غلام . نوکر. خدمتکار. قَین . وصیف : عبدالرحمن [ بن مسلم ] گفت برادرم قتیبة از این
رشتهلغتنامه دهخدارشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی یا پنبه ای . (از
حبیبلغتنامه دهخداحبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اوس بن حارث مکنی به ابوتمام . نجاشی (متوفی 450 هَ . ق .) در رجال خود او را یاد کرده گوید: امامی بود و امامان را تا ابوجعفر ثانی که معا
رفتنلغتنامه دهخدارفتن . [ رُ ت َ ] (مص ) جاروب کردن و روبیدن . (ناظم الاطباء). روفتن . روبیدن . ستردن . پاک کردن . (یادداشت مؤلف ). جاروب کردن و پاک کردن جایی یا چیزی . (فرهنگ