سیم سوختهلغتنامه دهخداسیم سوخته . [ م ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نقره ٔ سوخته را گویند همچو مس سوخته و آهن سوخته و مانند آن . || کنایه از نقره ٔ پاک و خالص و نرم . (برهان
نه های تسبیح که امروزه بصورت سیم های ریز طلا ونقره و یا مسی در اطراف الا ت زرین وسیمین ساخته می شوددیکشنری فارسی به عربیصياغة تخريمية
کژفلغتنامه دهخداکژف . [ ک ُ ] (اِ) نقره و سیم سوخته را گویند. (آنندراج ) (برهان ). فضه ٔ محرق . (فهرست مخزن الادویه ). کزف . || قیر را نیز گفته اند و آن چیزی باشد که بر شتر گرگ
گرفلغتنامه دهخداگرف . [ گ ُ ] (اِ) قیر یا سیم یا مس سوخته . (شرح احوال رودکی چ سعید نفیسی ص 1307) : زرگر فرونشاند گرف سیه به سیم من باز برنشانم سیم سیه به گرف . کسائی مروزی (از
گژفلغتنامه دهخداگژف . [ گ َ ] (اِ) قیر باشد و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی و جهاز مالند. کزف . || (اِ) سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی ظاه
گزفلغتنامه دهخداگزف . [ گ َ / گ ُ ] (اِ) قیر و آن صمغی است سیاه که بر کشتی و جهاز مالند. || سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ).
کزفلغتنامه دهخداکزف . [ ک َ زَ / ک َ زِ / ک ُ ] (اِ) قیر باشد و آن دارویی است سیاه و بدبوی که بیشتر بر شتران گرگین مالند. (برهان ). قیر باشد که بر کشتیها مالند. (آنندراج ) (انج