سیمبرلغتنامه دهخداسیمبر. [ ب َ ] (ص مرکب ) اشاره به بدن سفید است . (برهان ) (آنندراج ).دارنده ٔ بدن سفید. (فرهنگ فارسی معین ). سیم تن . سیمین تن . که تن او در سپیدی مانند سیم باش
سیم بر سنگ زدنلغتنامه دهخداسیم بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب )کنایه از جماع کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : تا بطبع تو بود با او بزن با سیم سنگ ور بدل گردد مزاجش نیست او زر عیار.است
سیم بر سنگ زدنلغتنامه دهخداسیم بر سنگ زدن . [ ب َ س َ زَ دَ ] (مص مرکب )کنایه از جماع کردن . (غیاث ) (آنندراج ) : تا بطبع تو بود با او بزن با سیم سنگ ور بدل گردد مزاجش نیست او زر عیار.است