سیمینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنچه سفید و به رنگ نقره باشد.۲. هر چیزی که از نقره ساخته شده باشد.
سیمینلغتنامه دهخداسیمین . (ص نسبی ) نقره گین . منسوب به سیم و نقره . (ناظم الاطباء). منسوب به سیم . (آنندراج ). از سیم ساخته . یاسیم در آن بکار برده . (از: سیم ، نقره + ین ، پسون
سیمین میانلغتنامه دهخداسیمین میان . (ص مرکب ) سیمین کمر : بدست آوردم آن سرو روان رابت سنگین دل سیمین میان را. نظامی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
سیمین سیمالغتنامه دهخداسیمین سیما. (ص مرکب ) آنکه سیمایی مانند سیم دارد. نقره گون سیما. سپیدچهره : بر مشک زنم بوسه و بر سیم نهم روی ای مشکین زلفین من ای سیمین سیما.مسعودسعد.