سیمگونلغتنامه دهخداسیمگون . (ص مرکب ) هر چیز سپید به رنگ نقره . (ناظم الاطباء). روشن . سپید : دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغ . فردوسی .مبارزیست ردا کرده سیم
سن سیمونلغتنامه دهخداسن سیمون . [ س َ م ُ ] (اِخ ) کلود هانری (کنت ) فیلسوف و نویسنده ٔ فرانسوی از خانواده ٔ شخص سابق الذکر وی بسال 1760 در پاریس متولد و در سال 1825 م . فوت کرده اس
سن سیمونلغتنامه دهخداسن سیمون . [ س َ م ُ ] (اِخ ) لویی دُرووروا . نویسنده و دانشمند فرانسوی در سال 1675 م . در پاریس متولد و در سال 1755 م . فوت کرده است . وی نویسنده ٔ «خاطرات » م
نقره گونلغتنامه دهخدانقره گون . [ ن ُ رَ / رِ ] (ص مرکب ) سیمگون . سیمین . نقره فام . به رنگ نقره . سپید چون سیم : بلارک به گاورسه ٔ نقره گون ز نقره برآورده گاورس خون .نظامی .
مخالبلغتنامه دهخدامخالب . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مِخلَب : مبارزی است ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی است سلاحش مخالب و چنگال . فرخی .چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور ت
سفیدفرهنگ مترادف و متضاد۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیریرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ اسود، سیاه ۲. سفیدپوست ≠ رنگینپوست