سیمبرلغتنامه دهخداسیمبر. [ ب َ ] (ص مرکب ) اشاره به بدن سفید است . (برهان ) (آنندراج ).دارنده ٔ بدن سفید. (فرهنگ فارسی معین ). سیم تن . سیمین تن . که تن او در سپیدی مانند سیم باش
سیمتنلغتنامه دهخداسیمتن . [ ت َ ] (ص مرکب ) مرادف سیمبر است . (آنندراج ). کسی که بدن او مانند نقره سفید بود. (ناظم الاطباء) : سبک سیمتن پیش مادر بگفت از آن سیب و آن کرمک اندر نهف
توتنلغتنامه دهخداتوتن . [ ت ُ ت ُ ] (اِخ ) قومی از ژرمانی قدیم . آنان با سیمبرها به گُل حمله بردند و توسط ماریوس ، در اکس - آن - پروانس بسال 102 ق .م . مغلوب و پراکنده شدند. (فر
انسیلغتنامه دهخداانسی . [ اُ ] (اِخ ) قاضی نوراﷲ ساوه ای برادرزاده ٔ قاضی مسیح الدین عیسی ساوه ای شاعر قرن نهم . در اراک (عراق ) و خراسان قاضی بود. از اوست :دردا که ندارد خبر آن