سیماذهلغتنامه دهخداسیماذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) نوعی از سنگ باشد که بجهت صیقل کاریها بکار آید و سنباذه نیز گفته اند. (برهان ) (آنندراج ). مصحف سمباده ، سنباده . و رجوع به سیمیاذه شود
سیمآهنگلغتنامه دهخداسیمآهنگ . [ هََ ] (اِ) رستنی باشد دوایی و آنرا به عربی قثاءالبری خوانند، یعنی خیار صحرایی و قثاءالحمار همان است که خیارزه سفید باشد. بروغن جوشانیده بر بواسیر طل
سیمیاذهلغتنامه دهخداسیمیاذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) سیماذه و آن سنگی باشد که چیزها را خصوصاً جواهر را بدان صیقل و جلا دهند. (آنندراج ) (برهان ). سنگی که بدان جواهر و چیزهای دیگر را صیقل
سیماهنگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی علفی و پایا، دارای ساقۀ خزنده با میوۀ زردرنگ و درشتتر از زیتون که شیرۀ آن مسهل است.
سیماهای تکمیلیsupplementary features, supplementary cloud featuresواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از سیماهای اَبر که بهعنوان ویژگیهای مکمل برای متمایز کردن اَبرها از یکدیگر به کار میروند
سیمیاذهلغتنامه دهخداسیمیاذه . [ ذَ / ذِ ] (اِ) سیماذه و آن سنگی باشد که چیزها را خصوصاً جواهر را بدان صیقل و جلا دهند. (آنندراج ) (برهان ). سنگی که بدان جواهر و چیزهای دیگر را صیقل
سیمآهنگلغتنامه دهخداسیمآهنگ . [ هََ ] (اِ) رستنی باشد دوایی و آنرا به عربی قثاءالبری خوانند، یعنی خیار صحرایی و قثاءالحمار همان است که خیارزه سفید باشد. بروغن جوشانیده بر بواسیر طل
ریزساختارmicrostructureواژههای مصوب فرهنگستانسیماهای ساختاری سنگها که تنها با ریزبین قابل تشخیص باشد
سیماهای تکمیلیsupplementary features, supplementary cloud featuresواژههای مصوب فرهنگستانآن دسته از سیماهای اَبر که بهعنوان ویژگیهای مکمل برای متمایز کردن اَبرها از یکدیگر به کار میروند