سیف ذویزنلغتنامه دهخداسیف ذویزن . [ س َ ف ِ ی َ زَ ] (اِخ ) رجوع به سیف بن ذی یزن شود : کو جریر و کو فرزدق کو زهیر و کو لبیدرؤبه و عجاج و دیک الجن و سیف ذویزن .منوچهری .
سیفلغتنامه دهخداسیف . [ س َ ] (ع مص ) شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). بشمشیر کسی را زدن . (آنندراج ) : به آداب سیف و سنان مرتاض گشته . (ترجمه
سیفلغتنامه دهخداسیف . [ س َ / سی ] (ع اِ) ماهی . (منتهی الارب ). قسمی از ماهی . (ناظم الاطباء) (فهرست مخزن الادویه ) (آنندراج ). || موی دم اسب . (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الاد
اهوزلغتنامه دهخدااهوز. [ اَ هَْوَ ] (اِخ ) نام تیراندازی بوده بغایت قادرانداز در زمان انوشیروان ، گویند با سیف ذویزن همراه شده بود، پادشاه حبشه را به تیر نخست کشت و ملکش را گرفت
رؤبةبن العجاجلغتنامه دهخدارؤبةبن العجاج . [ رُءْ ب َ ت ُ نُل ْ ع َج ْ جا ] (اِخ ) رؤبةبن عبداﷲ رؤبة التمیمی السعدی ، مکنی به ابوالحجاف یا ابومحمد. از شاعران فصیح و رجزگوی مشهور عرب در
کاردارلغتنامه دهخداکاردار. (نف مرکب ، اِ مرکب ) وزیر پادشاه را گویند و کارداران جمعآن است که وزیران باشند. (برهان ). عامل . (دهار) (تفلیسی ). والی . (ربنجنی ) (تفلیسی ). حاکم . صا
جریرلغتنامه دهخداجریر. [ ج َ ] (اِخ )ابن عطیةبن خطفی (نام خطفی حذیفه است و خطفی لقب اواست ) بن بدربن سلمةبن عوف بن کلیب بن یربوع بن حنظلةبن مالک بن زیدبن مناةبن تمیم بن مربن ادب
دیک الجنلغتنامه دهخدادیک الجن . [ کُل ْ ج ِن ن ] (اِخ ) شهرت ابومحمد عبدالسلام بن رغبان (161-235 یا 236 هَ . ق .) شاعر عرب متوفی در حمص ، شیعه بود. اشعاری در مرثیه ٔ امام حسین (ع )