سیسرکلغتنامه دهخداسیسرک . [ س ِ ] (اِ) کرمی که در انبار افتد وگندم را ضائع کند. (برهان ) (آنندراج ). کرمک گندم خوار. (ناظم الاطباء). رجوع به سیسک ، سیسرو و سوس شود.
سیسکلغتنامه دهخداسیسک . (اِ) به معنی سیسرو باشد که کرم گندم خراب کن است . (برهان ) (از آنندراج ). رجوع به سیسرو، سوس و سیسرک شود. || نام غله ای است که آنرا مشتک نیز گویند. (برها
جزدلغتنامه دهخداجزد. [ ج َ ] (اِ) جانوری باشد شبیه به ملخ و بعضی گویند شبیه به جُعَل است که در صحراها وعلف زارها بانگ طولانی کند و عربان صرار خوانند. (برهان ). جانوری شبیه به م
صراراللیللغتنامه دهخداصراراللیل . [ ص َرْ را رُل ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) به شب بانگ کننده . (دستورالاخوان ). الجدجد. (قطر المحیط) (اقرب الموارد). و اسمه شبیه بصوته و هو اکبر من الجندب ،