سیریلغتنامه دهخداسیری . (حامص ) عدم رغبت به طعام و شراب ، ضد گرسنگی و ضد تشنگی . پری و سرشاری . (ناظم الاطباء). مقابل گرسنگی . شبع : ولیکن ازسر سیری بود اگر قومی بتره بازفروشند من و سلوی را. ظهیرالدین فاریابی .ایزدتعالی گندم غذای [
سیریلغتنامه دهخداسیری . [ ] (اِخ ) جرفادقانی . مردی خوش طبع و در مراتب نظم قدرتی تمام داشته و در خدمت امام قلیخان حاکم فارس بسر میبرد و در هزالی اشعار نیکو دارد : لب بر لب معشوقه نه و سینه به سینه کز کام گذشتن روش عهد قدیم است .مولانا سیری قطعه ای گفته و به
سیریلغتنامه دهخداسیری . [ س َ / س ِ ] (ص نسبی ) سیرکننده . به مجاز، نظارگی . (آنندراج ) (بهار عجم ) : تا سحر سیری مهتاب جمالش بودم جامه ٔ صبر کتان بود نمی دانستم .محمدسعید اشرف (از آنندراج ).
زینچهrail chair, chairواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ فولادی شکلدادهشده که بین ریل و ریلبند قرار میگیرد
تسلیم برشیshear yielding, shear bandingواژههای مصوب فرهنگستانوارد آوردن تنش بر ماده، فراتر از نقطۀ تسلیم، چنانچه بدون تغییر حجم دچار کجریختی شود
شارش برشیshear flow, shear layerواژههای مصوب فرهنگستان1. در مکانیک سیالات، شارشی که در آن تنش برشی وجود دارد 2. در مکانیک جامدات، حاصلضرب تنش برشی در کوچکترین بعد سطحمقطع یک عضو جدارنازک
صندلی سلمانیbarber chair/ barber's chair, tombstone 2واژههای مصوب فرهنگستانکُندهای که براثر قطع ناقص درخت به شکل صندلی درآمده است
حسین اسیریلغتنامه دهخداحسین اسیری . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ] (اِخ ) اصفهانی فرزند صاحب جمع زرگرخانه ٔ نادرشاه بود و شعر میگفت . کتابی مانند بوستان ساخته است . (ذریعه ج 9 ص 75).
چشم ودل سیریلغتنامه دهخداچشم ودل سیری . [ چ َ / چ ِ م ُ دِ ] (حامص مرکب ) بی نیازی . بی طمعی . بی اعتنائی بمال و خواسته یا بخوردنی و پوشیدنی و جز آن . مقابل گرسنه چشمی . رجوع به چشم ودل سیر شود.
زودسیریلغتنامه دهخدازودسیری . (حامص مرکب ) صفت زودسیر. حالت و کیفیت زودسیر. دلگیری از مصاحبت دوستان در اندک زمانی : بدین زودی از من چرا سیر گشتی نگارا بدین زودسیری چرایی . فرخی .به مهر اندر نمودی زودسیری مرا دادی به خودکامی دلیری
بساسیریلغتنامه دهخدابساسیری . [ ب َ ] (اِخ ) ارسلان . نام یکی از امرای عباسی حاکم و از مردم بسا یا فسای فارس . مؤلف تاریخ گزیده در شرح حال القائم بامراﷲ آرد: در اول دولت او کار دیالمه سست شد و سلجوقیان خروج کردند و پادشاهی از دست دیلمیان و غزنویان بیرون بردند و تا رسیدن ایشان به بغداد در بغداد