سیاه چادرلغتنامه دهخداسیاه چادر. [ دُ ] (اِ مرکب ) خیمه و خانه ٔ مردم صحرانشین . (ناظم الاطباء). چادرهای ایلی .
سیاه چادرفرهنگ انتشارات معین(دُ) (اِمر.) چادر سیاه ، خیمه هایی تیره رنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا می کنند. سیاه خیمه و سیاه خانه نیز می گویند.
سیاه چادرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهخیمههای تیرهرنگ که صحرانشینان و دامداران در صحرا برای خود برپا میکنند؛ سیاهخیمه؛ سیاهخانه؛ سیهخانه؛ چادر سیاه.
سیاهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ≠ سپید، سفید ۲. برده، غلام، کاکاسیاه ۳. سیاهپوست ≠ سفیدپوست ۴. بدیمن ۵. بیارزش، پشیز ۶. غمانگیز، ملالتبار
چادرسیاهلغتنامه دهخداچادرسیاه . [ دَ / دُ ] (اِ مرکب ) روپوش سیاه . حجاب سیاه : طَلْس ؛ چادر سیاه . (منتهی الارب ). || خیمه ٔ سیاه رنگ . سیاه چادر. چادر بلوچی . (تربت حیدری خراسان )
ایشومواژهنامه آزاداِیْشوم؛ سیاه چادر. || ایشوم زدن:خانواده های عشایر دام هایشان را (معمولاً گوسفند) به چراگاه تابستانی می برند، و در آن مکان چادر می زنند و یا از درختان سرپناهی د
خره سیاهلغتنامه دهخداخره سیاه . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چقلوندی به بروجرد. دامنه
گمبولواژهنامه آزادبه دست بافته های کاموا ای که اغلب عشایر برای تزئین به سیاه چادر آویزان میکنند و بیشتر آنرا در جشن ها و مراسمات شادی میبینیم .