سیاه بختلغتنامه دهخداسیاه بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدطالع و شوم . (آنندراج ). بدبخت . تیره بخت . || زنی که شوی آنرا دوست ندارد و مطبوع بوی نباشد. (یادداشت بخط مؤلف ).
سیاهبختفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدبخت، بیطالع، تیرهبخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک ≠ خوشبخت، سعید ۲. دمبخت
سیه بختلغتنامه دهخداسیه بخت . [ ی َه ْ ب َ ] (ص مرکب ) تیره بخت . بدبخت : بدو گفت سهراب آزادگان سیه بخت گودرز کشوادگان . فردوسی .ز قسمت ازلی چهره ٔ سیه بختان بشست و شوی نگردد سفید
نگون بختلغتنامه دهخدانگون بخت . [ ن ِ گوم ْ ب َ ] (ص مرکب )بدبخت . سیاه بخت . بیچاره . (ناظم الاطباء). بداقبال . (فرهنگ فارسی معین ). وارون بخت . نگون اختر : نگون بخت را زنده بر دار
شوم بختلغتنامه دهخداشوم بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . تیره بخت . سیاه بخت . شوربخت . (یادداشت مؤلف ) : سپهبد چه پرسد از آن شوم بخت که نه کام بادش نه تاج و نه تخت .فردوسی .
بختلغتنامه دهخدابخت .[ ب َ ] (اِ) بخش . قسمت . بهره . (ناظم الاطباء). و در اصل بخش بوده شین معجمه را بدل به تا کرده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). حصه . (انجمن آرای ناصر