سیاست مدارفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که در کارهای سیاسی و امور مملکتداری بصیر، دانا و کارآزموده باشد.۲. [مجاز] تیزهوش؛ باتدبیر و زیرک.
سیاست مهار الکلalcohol policyواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ برنامههای آموزشی و درمانی و بازدارنده برای مهار مصرف الکل که بهطور عمده شامل پیشگیری و زیانکاهی و کاهش عرضه و تقاضاست اختـ . مهار الکل alcohol control
سیاست مهار موادdrug policyواژههای مصوب فرهنگستانمجموعۀ برنامههای آموزشی و درمانی و بازدارنده برای مهار مصرف مواد که بهطور عمده شامل پیشگیری و زیانکاهی و کاهش عرضه و تقاضاست متـ . مهار مواد drug control
radicalدیکشنری انگلیسی به فارسیافراطی، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
radicalsدیکشنری انگلیسی به فارسیرادیکال ها، رادیکال، ریشه، اصل، طرفدار اصلاحات اساسی، بنیان، ریشگی، سیاست مدار افراطی، بن رست، علامت رادیکال، قسمت اصلی
علی اکبر بایکیلغتنامه دهخداعلی اکبر بایکی . [ ع َ اَ ب َ رِ ] (اِخ ) معروف به شیخ علی اکبر تربتی یا شیخ علی اکبر مکفر. وی از مردم بایک بود که قریه ای از نواحی تربت حیدریه است . تحصیلات قد
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد پسر محمد ثالث معروف بسلطان احمد خان اول . چهاردهمین از سلاطین عثمانی و نسب او مستقیماً بسیزده واسطه بسلطان عثمان غازی منتهی شود
گذاشتنلغتنامه دهخداگذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گ