سیاتیکلغتنامه دهخداسیاتیک . (فرانسوی ، ص ، اِ) مربوط به تهیگاه . معمولاً نام سیاتیک بعصب نسائی بزرگ (عصب سیاتیک بزرگ ) اطلاق میشود. این عصب از رأس مثلث شبکه ٔ خاصره تولید و در حق
سیاتیکفرهنگ انتشارات معین[ فر. ] 1 - (ص .) مربوط به تهیگاه . 2 - (اِ.) نام سیاتیک به عصب نسائی بزرگ اطلاق می شود. 3 - درد مربوط به عصب سیاتیک را نیز به نام سیاتیک خوانند و آن عبارت از
سیاتیکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) بزرگترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است.۲. (پزشکی) درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن، و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز میکند؛ عرق
سیاتیکsciaticaواژههای مصوب فرهنگستاندردی در پشت و طرف خارجی ران و ساق پا که معمولاً ناشی از تباهی قرص بین مهرهای است؛ نام بیماریای که ویژگی فوق را داشته باشد
سیاتیکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) بزرگترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است.۲. (پزشکی) درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن، و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز میکند؛ عرق
زهرهلغتنامه دهخدازهره . [ زَ رَ / رِ ] (اِ) پوستی باشد پرآب که بر جگر آدمی و حیوانات دیگر چسبیده است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). و به عربی مراره گویند.(انجمن آرا) (آنندرا
داریوش سوملغتنامه دهخداداریوش سوم . [ دارْ ش ِ س ِوْ وُ ] (اِخ ) این شاه که او را در کتب پهلوی «داراپسر دارا» خوانده اند فرزند آرسان بوده و آرسان پسر استن و نوه ٔ داریوش دوم است . بنا
شخوصلغتنامه دهخداشخوص . [ ش ُ ] (ع مص ) بلند برآمدن . (منتهی الارب ). ارتفاع چیزی . (از اقرب الموارد). || برداشتن سر را. (منتهی الارب ). || واکردن چشم را. || گشاده شدن و ورم گرف
اسحاق پاشالغتنامه دهخدااسحاق پاشا. [ اِ ] (اِخ ) یکی از وزرای دولت عثمانی . او در عهد ابوالفتح سلطان محمدخان ثانی و سلطان بایزید دوبار بمقام صدراعظمی نایل شد. او از نژاد رومی و اصلاً