سیالغتنامه دهخداسیا. (ص ) مخفف سیاه است که در مقابل سفید باشد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) : ای برادر جز بزیر این ردا اندر نشداینهمه بوی ومزه بسیار با خاک سیا. ناصرخسرو (دیوان چ
سیالغتنامه دهخداسیا. [ س َ ] (اِ) سنارا گویند و آن دارویی است که در مسهلات بکار برند. (از برهان ). اسم فارسی سنا است و گفته اند عصاره ٔ آن است و گفته اند عصاره ٔ نبات دیگر است
سيءدیکشنری عربی به فارسیسوء استفاده , سوء استعمال , شيادي , فريب , دشنام , فحش , بد زباني , تجاوز به عصمت , تهمت , تعدي , ناسزاوار , زبان دراز , بدزبان , توهين اميز
سیعلغتنامه دهخداسیع. [ س َ ] (ع مص ) رفتن آب و شراب بهر سوی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بر سر خود گذاشته شدن . (منتهی الارب ): ساعت الابل ؛ برسر خود گ
صیعلغتنامه دهخداصیع. [ ص َ ] (ع مص ) پراکنده کردن چیزی را. || بر همدیگر حمله کردن قوم . (منتهی الارب ).
سیا باهارگویش بختیارینیمههاى فصل بهار که ذخایر غذایىانسان و دام تقریبا رو به پایان است ومحصول تازه نیز بهدست نیامده است.
سیاتوسهلغتنامه دهخداسیاتوسه . [ سیا س َ / س ِ ] (اِ) نام درختی است که در لاهیجان و نور فراوان است و به این نام خوانده میشود. (جنگل شناسی ج 2 ص 162 و 261).
سیاست کردنلغتنامه دهخداسیاست کردن . [ سیا س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حکومت کردن . داوری نمودن . داوری کردن . عقوبت کردن بطور رسوایی و افتضاح . (ناظم الاطباء) : پادشاه باید که مخالطت و مج
سیاستلغتنامه دهخداسیاست . [ سیا س َ ] (ع اِمص ) پاس داشتن ملک .(غیاث اللغات ) (آنندراج ). نگاه داشتن . (دهار). حفاظت . نگاهداری . حراست . حکم راندن بر رعیت . (غیاث اللغات ) (آنند