سگ کشلغتنامه دهخداسگ کش . [ س َ ک ُ ] (اِ مرکب ) رستنی باشد که بیشتر درآبهای ایستاده روید و برگ آن ببرگ بید مانند است و ساق آن سرخ و گره دار میشود و آن را بتازی فلفل الماءو زنجبی
سگ کشیلغتنامه دهخداسگ کشی . [ س َ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتنی است مثل کشتن سگ که آن را مؤاخذه نیست . (آنندراج ) : نشنیدی و وقت سگ کشی میگویی انگار که گربه ٔ سیاهی کشتی .یحیی کاشی (ا
پوست سگ به روی کشیدنلغتنامه دهخداپوست سگ به روی کشیدن . [ ت ِ س َ ب ِ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) بیشرم و خجلتی سخنی گفتن یا کاری کردن . کنایه از بیشرمی و بیحیائی است . (برهان ).
سگ کشیلغتنامه دهخداسگ کشی . [ س َ ک ُ ] (حامص مرکب ) کشتنی است مثل کشتن سگ که آن را مؤاخذه نیست . (آنندراج ) : نشنیدی و وقت سگ کشی میگویی انگار که گربه ٔ سیاهی کشتی .یحیی کاشی (ا
بخام کشیدنلغتنامه دهخدابخام کشیدن . [ ب ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) در پوست دباغت ناکرده کشیدن چنانکه نقاره را در پوست گاو کشند. (غیاث اللغات ). و رجوع به خام شود . || گنهکار را در پو
زنجبیللغتنامه دهخدازنجبیل . [ زَ ج َ ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (آنندراج ). می . شراب . (ناظم الاطباء). خمر. (اقرب الموارد). || بیخ نباتی است که بفارسی آنوجه و به هندی سونتهه نا