سگزیلغتنامه دهخداسگزی . [ س َ ] (اِخ ) نام کوهی است از سیستان مابین کیچ و مکران و دریای سند از پهلوی او میگذرد و تولد رستم در آن بود و در این تأمل است و بحجت نپیوسته است .(از ر
سگزیلغتنامه دهخداسگزی . [ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به سگز به سیستان . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سیستانی چه مردم سیستان به سخت جانی و سخت جگری مشهورند لهذا سیستان را سگستان گوین
سگزیواژهنامه آزادسجزی . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش کوهپایه ٔ شهرستان اصفهان واقع در 34هزارگزی باختر کوهپایه متصل براه شوسه ٔ اصفهان به یزد. این ناحیه در جلگه وا
افسر سگزیلغتنامه دهخداافسرسگزی . [ اَ س َ رِ س َ ] (اِخ ) نام تصنیفی و قولی است از تصنیفات باربد. (برهان ). نام سازی است از مصنفات باربد که در زمان قدیم در ملک سیستان متعارف بود. (از
افسر سگزیلغتنامه دهخداافسرسگزی . [ اَ س َ رِ س َ ] (اِخ ) نام تصنیفی و قولی است از تصنیفات باربد. (برهان ). نام سازی است از مصنفات باربد که در زمان قدیم در ملک سیستان متعارف بود. (از
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن سگزی . گور وی در رباط دهستان است . و دهستان شهری است از ناحیت دیلمان . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 143).
ابومطیعلغتنامه دهخداابومطیع. [ اَ م ُ ] (اِخ ) سگزی . ابوالفضل بیهقی در اوصاف مسعودبن محمود غزنوی گوید: بازرگانی را که ویرا ابومطیع سگزی گفتندی یکشب 16 هزار دینار بخشید و این بخشید