سگرویلغتنامه دهخداسگروی . [ س َ ] (ص مرکب ) مردم آزار. غریب آزار. (فرهنگ فارسی معین ) : تو سگدل و پاسبانت سگروی من خاک ره سگان آن کوی .نظامی .
سرویلغتنامه دهخداسروی .[ س َرْ ] (اِخ ) میر علیشیر نوایی گوید: ملا سروی ولدحافظ علی بیرجندی است که عالم قرائت را در این زمانها برابر او کسی ندانسته . اما غریب هیأت مطبوع دارد..
سرویسفرهنگ مترادف و متضاد۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه ۲. ماموریت ۳. دست، دستگاه ۴. وسیلهنقلیه ویژه ۵. خدمت بها ۶. تعمیر، بازبینی ۷. سازمان، دائره، موسسه
serviceدیکشنری انگلیسی به فارسیسرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام، نوکری، زاوری، بنگاه، درخت سنجد، وظیفه، یک دست ظروف، اثاثه، تشریفات، کمک، عبادت، نظام وظیفه، یاری، سابقه، سرویس کردن، روبراه سا