سگدلیلغتنامه دهخداسگدلی . [ س َ دِ ] (حامص مرکب ) سخت دلی . بددلی : با همه سگدلی شکار منندگوسفندان کشت زار منند. نظامی . || سگی . درندگی : گر سگی خود بود مرقع پوش سگدلی را کجا کن
فرموش کردنلغتنامه دهخدافرموش کردن . [ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از یاد بردن . مقابل فرموش شدن : هر دو فرموش کن که مرد کریم هم خطا هم عطا کند فرموش . خاقانی .چون کند آیت وفا فرموش کآخر «