سکسکلغتنامه دهخداسکسک . [ س ُ س ُ ] (ص ، اِ) زمین ناهموار و درشت . (برهان ). || اسبی که راه نداشته باشد و قطره رود. (برهان ). اسبی که راه نداشته باشد و ناهموار و ضد راهوار. (رشی
سکسکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. زمین ناهموار.۲. (صفت) ویژگی اسبی که بد راه برود و سوار را تکان دهد: ◻︎ اسب سکسک میشود رهوار و رام / خرس بازی میکند، بز هم سلام (مولوی: ۲۴۵).
سکواژهنامه آزاد[سُک] دنباله کشمش [سُک]. اخلاط بینی. ان دماغ سُکْ:(sok) در گویش گنابادی یعنی پنهان شدن ، قایم شدن ، مخفی شدن ، اختفا کردن ، || کشیک دادن ، گشت زدن همراه با مراق
هوک زدنواژهنامه آزاداین لغت به معنی سک سکه کردن است که دربرخی شهرهاوروستاهای خراسان جنوبی ازجمله بشرویه ورقه بکارمی برند
قایم/ غایب باشک ،قایم موشکگویش تهرانیبازی کودکان که کسی چشم میگذارد و بقیه مخفی میشوند هر کدام را که پیدا کرد میگوید سُک سُک
سگسارلغتنامه دهخداسگسار. [ س َ ] (اِخ ) نام ولایتی است که سر مردم در آنجا مانند سر سگ و تن همچون آدمی باشد. (برهان ). || نام مردم آنجا (سگسار) [ سگستان ] هم هست . (برهان ). از: س
قایم باشکواژهنامه آزادنوعی بازی که در آن یک فرد چشمان خود را بسته و منتظر می ماند تا بقیه افراد بازی قایم یا مخفی شوند سپس بدنبال آنها می گردد تا پیدایشان کند در این فاصله هر فردی که
ربعلغتنامه دهخداربع. [ رِ ] (ع اِ) تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از ناظم الاطباء). تب که یک روز آید و دو روز نیاید چون دو سه شبان