سک انگبینلغتنامه دهخداسک انگبین . [ س ِ اَ گ ُ ] (اِ مرکب ) سرکنگبین : و آبش چون با سک انگبین بخورند یرقان را نیک بود. (الابنیه عن حقایق الادویه ).
سکنگبینلغتنامه دهخداسکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ](اِ مرکب ) (از: سک ، سرکه + انگبین ). رجوع کنید به سرکنگبین ، سکنجبین ، اسکنجبین . (مؤید الفضلاء). سرکه انگبین . (مؤید الفضلاء) (از ح
سکنگبینفرهنگ انتشارات معین(س کَ گَ یا گُ) (اِمر.) = سکنجبین : شربتی که از سرکه و انگبین و شکر درست کنند.
سکلغتنامه دهخداسک . [ س ِ ] (اِ) سرکه . (رشیدی ) (غیاث ) (الفاظ الادویه ). سرکه ، سکبا مرکب از اوست که آش سرکه باشد. (برهان ) : چو با انگبین سک بوحدت نشست بره کثرت خیل صفرا بب
سکنگبینلغتنامه دهخداسکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ](اِ مرکب ) (از: سک ، سرکه + انگبین ). رجوع کنید به سرکنگبین ، سکنجبین ، اسکنجبین . (مؤید الفضلاء). سرکه انگبین . (مؤید الفضلاء) (از ح
سرکنگبینلغتنامه دهخداسرکنگبین . [ س ِ ک َ گ َ ] (اِ مرکب ) از: سرکه + انگبین . سکنگبین . سکنجبین . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل ، چه انگبین بم
سختلغتنامه دهخداسخت . [ س َ ] (ص ) هندی باستان ریشه ٔ «سک ، سکنوتی » (توانستن ، قدرت داشتن )، سانسکریت «سکتا» (توانا)، پهلوی «سخت » ، بلوچی «سک » (سخت ، محکم ، استوار)، یودغا «
سکنجبینلغتنامه دهخداسکنجبین . [ س ِ ک َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب سکنگبین و این مرکب است از سِک به معنی سرکه و از اَنگُبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای