سکیزیدنلغتنامه دهخداسکیزیدن .[ س ِ دَ ] (مص ) جست و خیز کردن . (برهان ). || جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان ) : به دشت نبرد آن هزبر دلیرسکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از
ستیزیدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ستیزه کردن، جدال کردن، جنگ کردن ≠ سازش کردن، آشتی کردن ۲. دشمنی ورزیدن ۳. ناسازگار بودن، ناسازگاری کردن، لجاجت ورزیدن ≠ سازگارشدن
ستیزیدنلغتنامه دهخداستیزیدن . [ س ِ دَ ] (مص )جنگ و خصومت و پیکار نمودن . (آنندراج ) : که نادان ز دانش گریزد همی بنادانی اندر ستیزد همی . فردوسی .ابر از فزع باد چو از گوشه بخیزدبا
ستیزیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. ستیزه کردن؛ جنگوجدال کردن: ◻︎ چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی: ۵۳).۲. دشمنی کردن.۳. سرکشی و ناسازگاری کردن.
برسکیزیدنلغتنامه دهخدابرسکیزیدن . [ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سکیزیدن . جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن .شباب . قمص . قماص . (تاج المصادر بیهقی ) : چو بینی آن خر بدبخت را ملا
مواکعةلغتنامه دهخدامواکعة. [ م ُ ک َ ع َ ] (ع مص ) سکیزیدن خروس ماکیان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).برجستن و سکیزیدن خروس بر ماکیان . (ناظم الاطباء).